هر روز یک داستان کوتاه 10 .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

دو شنبه 16 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 10 .....

سلام .....

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

می خواستم به دنیا بیایم ، در زایشگاه عمومی ،

پدر بزرگم به مادرم گفت : فقط بیمارستان خصوصی .

مادرم گفت : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

می خواستم به مدرسه بروم ، مدرسهء سر کوچه مان .

مادرم گفت : فقط مدرسهء غیر انتفاعی !

پدرم گفت : چرا ؟... مادرم گفت : مردم چه می گویند ؟!...

به رشتهء انسانی علاقه داشتم .
پدرم گفت : فقط ریاضی !

گفتم : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم .

خواهرم گفت : مگر من بمیرم .

گفتم : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم .

پدر و مادرم گفتند : مگر از روی نعش ما رد شوی .

گفتم : چرا ؟... گفتند : مردم چه می گویند ؟!...

می خواستم به اندازهء جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم .

مادرم گفت : وای بر من ...

گفتم : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود ،
می خواستم ساده باشد و 

صمیمی . همسرم گفت : شکست ، به همین زودی ؟!...

گفتم : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم ،
در حد وسعم ،

تا عصای دستمان باشد . زنم گفت : خدا مرگم دهد .

گفتم : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید ، در زایشگاه عمومی .

پدرم گفت : فقط بیمارستان خصوصی .

گفتم : چرا ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

بچه ام می خواست به مهد کودک برود ، به مدرسه برود ،

رشتهء تحصیلی اش را برگزیند ، خدمت کند ، شغلی انتخاب کند ،

 ازدواج کند و باز مردم چه می گویند ؟! ..................................

می خواستم بمیرم . بر سر قبرم بحث شد .

پسرم گفت : پایین قبرستان . زنم جیغ کشید .

دخترم گفت : چه شده ؟... گفت : مردم چه می گویند ؟!...

مُردم . برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت .

خواهرم اشک ریخت و گفت : مردم چه می گویند ؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند .

اما برادرم گفت : مردم چه می گویند ؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش

حک کردند . حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و

تمام سرمایه ام برای ادامهء زندگی ، جمله ای

بیش نیست : مردم چه می گویند ؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم ،

لحظه ای نگران من نیستند .....!!!!!

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.