هر روز یک داستان کوتاه 17 .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 17 .....

سلام .....

 

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

مرد قوی هیکلی در چوب بری استخدام شد و

تصمیم گرفت خوب کار کند . روز اول ۱۸ درخت برید ،

رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامهء کار ، 

تشویق کرد . روز بعد با انگیزهء بیشتری کار کرد ولی

۱۵ درخت برید . روز سوم بیشتر کار کرد ، اما

فقط ده درخت برید . با خود فکر کرد : " ضعیف شده " .

پیش رئیسش رفت و عذر خواست و

گفت : نمی دانم چرا هر چه بیشتر

تلاش می کنم ، درخت کمتری

میبرم ؟

رئیسش پرسید : آخرین بار کی

تبرت را تیز کردی ؟ او جواب داد : برای

این کار وقت نداشتم ، تمام مدت

مشغول بریدن بودم ..........

 

بیاییم فقط فکر بریدن نباشیم ..... 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.