زندگی نامهء شاعر .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

شنبه 28 خرداد 1390
ن :

زندگی نامهء شاعر .....

سلامی دوباره .....

حكيم عمر خيام ظاهرا پس از كسب علوم و معارف عصر خويش رهسپار سمرقند گشت و در اين شهر مورد توجه امير قرخانيان شمسالملك نصربن ابراهيم قرار گرفت و رسالهء معروف خود درباره جبر را نيز در همين زمان به رشته تحرير در آورد خيام سپس عازم اصفهان شد و به خدمت ملكشاه سلجوقی درآمد و به اصلاح تقويم ايرانی و بنای رصدخانه ای در اصفهان همت گماشت . سلطان ملكشاه در دورهء سلطنت خويش حكيم جوان را سخت گرامی داشت و امكانات فراوانی برای فعاليتهای علمی در اختيار خيام گذاشت . پس از روی كار آمدن سلطان سنجر سلجوقی حكيم عمر خيام كه در زمرهء ندمای خاص سلطان ملكشاه بود به خدمت وی درآمد و حتی سلطان را كه دچار آبلهء سختی شده بود مورد معالجه و درمان قرارداد ولی سنجر هيچگاه نظر مساعدی نسبت به خيام نداشت . از اين روی وی مدتی كوتاه پس از بر تخت نشستن سلطان سنجر به زادگاه خويش نيشابور بازگشت و باقيماندهء عمرش رادر اين شهر به انزوا و گوشه نشينی گذارند . حوادث اواخر عمر خيام ناقص و ناكافی است و مهمترين روايتی كه در مورد زندگی او در دست است حكايتی است كه نظامی عروضی از اين دانشمند بزرگ آورده است : (در زمستان سال 506 ه. ق به شهر مرو سلطان كس فرستاد به خواجه بزرگ صدرالدين (ابوجعفر) محمد بن المظفر (رحمها...) كه خواجه امام عمر را بگوی تا اختياری كند كه به شكار رويم كه اندر آن چند روز برف و باران نيايد و خواجه امام عمر در صحبت خواجه بود و در سرای او فرود آمدی . خواجه كس فرستاد و او را بخواند و ماجرا با وی بگفت و برفت و دو روز در آن كرد و اختياری نيكو كرد ، و خود برفت و با اختيار سلطان را برنشاند . و چون سلطان برنشست و يك بانگ زمين برفت ابر درهم كشيد و باد برخاست و برف و دمه در ايستاد .

خنده ها كردند.

سلطان خواست كه باز گردد ، خواجه امام(عمر) گفت پادشاه دل فارغ دارد كه همين ساعت ابر باز شود و در اين پنج روز هيچ نم نباشد . سلطان براند ابر باز شد و در آن پنج روز هيچ نم نبود و كس ابر نديد .) اين پيش گويی ظاهرا در شصت وهفتمين سال از زندگی خيام صورت گرفته است . در فاصلهء شانزده سال آخر عمر حكيم كمتر اطلاعی از زندگی وی در دست است . خيام ظاهرا كماكان به مطالعه وتدريس مشغول بوده و بويژه كتابهای فلسفی ابوعلي سينا را ، كه او را استاد خود ميدانسته است ، عميقا مطالعه و بررسی ميكرده است . تنها روايت موثقی كه در طی اين مدت در دست است از نظامی عروضی است كه پيشگويی معروف حكيم خيام را در مورد منزلگاه ابدی اش نقل كرده است .(5) حكيم عمر خيام فقيه ، فيلسوف ، رياضيدان و منجمی بزرگ بود . وی بيشتر عمر خود را در تدريس رياضيات و فلسفه گذراند و اكثر آثار ابوعلی سينا را مطالعه نمود و يكی از خطبه های معروف ابن سينا در باب يگانگی خداوند متعال را نيز از عربی به فارسی برگرداند . وی اگرچه در حال حاضر بيشتر به سبب رباعيات شيرينش معروف گشته است ولی چندان شعر و شاعری را جدی نميگرفت و شايد تا حدودی نيز شأن خود را بالاتر از پرداختن به سرايش شعر ميدانسته است . مورخان با وجود اينكه استعداد و نبوغ حكيم را در علوم مختلف اعم از عقلی و نقلی و رياضی ونجوم ستوده اند ولی وی را در تعليم و انتشار دانش ژرفی كه در سينهء خود داشته بخيل دانسته اند و از قرار معلوم حكيم چندان توجهی به تربيت شاگردان برجسته و نگارش كتابهای علمی نداشته است . البته بسياری از دانشمندان فعلی با بررسی شخصيت و آثار و افكار اين فيلسوف بزرگ شرايط سياسی و اجتماعی دورهء سلجوقيان و مخالفت علمای سنی مذهب و قشری متعصب با افكار فلسفی را دليل عمدهء عدم رغبت حكيم خيام به نگارش انديشه های عميق درونی او دانسته اند . افكار و انديشه های خيام بويژه در علم رياضی در دو مبحث مجزا تحت عنوان " نظريات رياضی حكيم خيام (جبر ، هندسه) ، و نظريات حكيم عمر خيام و غياث الدين كاشانی ، در علم حساب و محاسبات عددی " مورد بحث قرار گرفته است ، از اين جهت بررسي دانش والای وی در علم پيچيدهء رياضی در اين بخش ضرورت چندانی ندارد . بزرگترين فعاليت نجومی حكيم عمر خيام محاسبه و تعيين جدول موسوم به تقويم جلالی بود كه در سال 476 ه.ق به دستور سلطان جلال الدين ملكشاه سلجوقی مأمور انجام آن گشت و به همراهی گروهی از دانشمندان مطالعاتی درخصوص تأسيس رصدخانه ای بزرگ انجام داد .

وی سپس حاصل مطالعات خود و ساير دانشمندان را به خدمت شاه بدين گونه ارائه نمود كه به علت اينكه در حركات كواكب به مرور ايام تفاوت هایی فاحش پديد ميآيد هر سی سال يک بار بايد رصدی انجام گيرد و اين امر به جهت سپری شدن عمر وی و ديگر اعضاء اين هيئت مطالعاتی امكان پذير نيست . از اين روی به پيشنهاد خيام قرار بر آن شد كه تاريخی وضع گردد كه اول سال آن در هنگام اعتدال ربيعی يعنی در هنگامی كه آفتاب به اول برج بره وارد نشود قرار گيرد و كبيسه های لازم به گونه ای وضع شوند تا اول سال همواره در يك موقع باشد و به مرور زمان تغيير نيابد و نام ملكشاه نيز كه بر اين تاريخ قرار ميگيرد ابدی شود حكيم در فلسفهء اسلامی و فلسفهء يونانی نيز تبحر خاصی داشت و اصول پيچيدهء فلسفه يونانی و افكار و عقايد علماء بزرگ يونان را با زبانی ساده به شاگردان خود ميآموخت . خيام در فلسفه دارای بينش ژرفی بود و معتقدات دينی خود را نيز با همين بينش مورد بررسی قرار ميداد . در اشعار خيام كه سالها پس از مرگ او منتشر شد افكار فلسفی او كه تصويری روشن و شفاف از پوينده ای شک انديش ، آگاهی ناخرسند از محدوديت های روش علمی ، عالمی كه به عبث در جستجوی يافتن تبيين عقلی تناقضات زندگی و مرگ و آفرينش و انهدام و تركيب و گسيختگی

و وجود و عدم ميباشد به خوبی جلوه گر است .

بعضی از دانشمندان معتقدند برخی از عقايد فلسفی خيام همچون شک دربارهء وجود خدا و جهان ديگر و بقای روح و قيامت ذهن اين فيلسوف را از يقين مذهبی باز ميداشت و لذا در دورهء حيات خويش مورد تنفر و حتی تكفير فقها و علماء بود .(8) علاوه بر علماء قشری و متعصب ، عرفا و صوفيان زمان خيام نيز عليرغم برخي تشابهات فكری تمايل چندانی به او نداشتند . بعدها پس از مرگ خيام و انتشار برخی رباعيات منسوب به او شک و بدبينی صوفيان و عرفای مشهوری همچون نجمالدين دابه (فوت در سال 654ه.ق)(9) و فريد الدين عطار نيشابوری (537 ـ617 ه ق) نيز عليه خيام برانگيخته شد(10) و آنان وی را دانشمندی دانستند كه در تمام زندگيش عقل را بر كشف و شهود ترجيح ميداد . با وجود اينكه شهرت فعلی خيام بيشتر به سبب اشعار زيبا و عرفانی او بويژه رباعيات منسوب به وی است ولی ظاهرا حكيم وقت بسيار كمی از زندگی پر بركت خويش را صرف سرايش شعر و شاعری نمود و همانگونه كه اشاره شد شايد سرودن شعر را دون مقام والای علمی خويش ميدانست . اشعاری كه از وی برجاي مانده است بيشتر در قالب رباعی و بصورت دو بيتی هايی ساده و كوتاه است كه بدور از هرگونه فضل فروشی و تلاش براي لفاظی ، عميقترين انديشه ها و معانی فلسفی متفكری بزرگ و وارسته را در مقابل اسرار عظيم آفرينش به تصوير كشيده است . مضمون عمدهء اشعار منسوب به خيام همچون عقايد فلسفی وی توجه به مرگ و فنا ، شک و حيرت ، افسوس از گذر عمر و ... است .

اشعار فعلی منسوب به خيام بيش از هزار رباعی را در بر ميگيرد ولی اكثر محققان تنها 100 رباعی را از آن شاعر دانسته و ساير اشعار را اگر چه تفاوت چندانی با رباعيات واقعی خيام ندارند سرودهء برخی از شاعران و عارفان زمان وی و اندكی پس از مرگ خيام دانسته اند كه بدليل گستاخی و زياده روی در ابراز عقايد فلسفی خود اين رباعيات را به حكيم خفته در خاک نسبت داده و خود را از مجازات های سخت احتمالی كه ممكن بود دامن گيرشان شود رهانيده اند . رباعيات خيام در قرن نوزدهم توسط ادوارد فيتز جرالد شاعر بزرگ انگليسی و در نهايت هنرمندی به زبان انگليسی ترجمه شد و مورد استقبال شديد محافل علمی و ادبی اروپا قرار گرفت به صورتی كه رباعيات خيام در مدتی كوتاه به زبانهای ايتاليايی ، روسی ، فرانسوی ، آلمانی ، عربی ، تركی و ارمنی و اسپانيايی نيز ترجمه شد و اين دانشمند ايرانی شهرتی جهانی يافت .

از اين اعجوبهء علم و هنر آثاری در فلسفه و رياضی و نجوم به عربی و فارسی برجای مانده است كه هر يک نمايانگر علم و دانش عميق او در علوم مختلف زمان خويش است .

1-خيام به معنی خيمه دوز است و ظاهرا به سبب اينكه پدر حكيم خيمه دوز بوده اين لقب بر وی نهاده شده است .

2- نويسنده كتاب تاريخ الفی به روايتی اشاره كرده است كه براساس آن اصل و نسبت خيام از روستايی به نام شمشاد در نزديكی بلخ بوده ولی حكيم خود در نزديكی استرآباد در كرانهء شمال و شرقی دريای خرز به دنيا آمده است .

3- اكثر محققان صحت اين داستان را مردود دانسته اند چرا كه صرف نظر از تفاوت تاريخ تولد اين سه تن ، محل تحصيل آنها نيز در يك شهر خاص نبوده است . داستان سه يار دبستانی كه بسيار مشهور است و حتی در كتاب جامع التواريخ رشيد الدين فضل ا... همدانی نيز ذكر شده است بدين گونه است : (... و عداوت و وحشت را در ميان ايشان سبب آن بود كه سيدنا (حسن صباح) و عمر خيام و نظام الملك به نيشابور در كتاب بودند و چنانكه عادت ايام صبی و رسم كودكان ميباشد ، قاعدهء مصادقت و مصافات ممهد و مسلوک ميداشتند تا غايتی كه خون يكديگر بخوردند و عهد كردند كه از ما هر كدام كه به درجهء بزرگ و مرتبهء عالی برسد ديگران را تربيت و تقويت كند . از اتفاق ... نظام الملك به وزارت رسيد ، عمر خيام به خدمت او آمد و عهود و مواثيق ايام كودكی ياد كرد . نظام الملك حقوق قديم بشناخت و گفت : توليت نيشابور و نواحی آن تراست . عمر مردی بزرگ و حكيمی فاضل و عاقل بود . گفت سودای ولايتداری و سر امر و نهی عوام ندارم . مرا بر سبيل مشاهره و مساينه ادراری وظيفه فرمای . نظام الملك او را ده هزار دينار ادرار كرد از محروسهء نيشابور ، كه سال به سال بيت بعيض ممضی و مجری دارند ...) ادامه اين داستان شرح آمدن حسن صباح است به نزد نظام الملك . حسن خواستار آنست كه از لطف و عنايت خواجه نصيبی يابد و خواجه به وی ميگويد كه توليت ری يا اصفهان را اختيار كن ، لكن حسن اين كار را نميپذيرد و تنها غرضش آنست كه در دربار سلطان مقامي بلند بدست آورد ، و چون بدان مقام ميرسد سعی در آن دارد كه ولينعمت خويش را از مقام وزارت بزير آرد و خود برجای او نشيند . اما سعيش بی ثمر ميماند و ننگين و سرفكنده از خراسان ميگريزد و به اصفهان ميرود و از آنجا راه دربار المستنصر ، خليفهء فاطمی مصر را در پيش ميگيرد . وی در قاهره به نزاريان ميپيوندد و پس از چندی به ايران مراجعت ميكند تا دعوت جديد را بنام نزار منتشر سازد ... اين داستان اگر چه افسانه است ولی از لحاظ اخلاقی بسيار جالب توجه و پندآموز ميباشد .

4- ابوالحسن بيهقي درخصوص احترام امير قراخاني به خيام آورده است: (همواره وي را بسيار بزرگ ميداشت. چندانكه در ديوان خويش وي را در كنار خود مينشاند.)

5-در سنه ست و خمسمائه به شهر بلخ در كوي برده فروشان در سراي امير... بوسعد... خواجه امام عمر خيامي و خواجه امام مظفر اسفزاري نزول كرده بودند و من بدان خدمت پيوسته بودم. در ميان مجلس عشرت از حجهالحق عمر شنيدم كه او گفت گور من در موضعي باشد كه هر بهاري شمال بر من گل افشان ميكند. مرا اين سخن مستحيل نمود و دانستم كه چنويي گزاف نگويد. چون در سنه ثلثين به نيشابور رسيدم چهار سال بود تا آن بزرگ روي در نقاب خاك كشيده بود و عالم سفلي از او يتيم مانده و او را بر من حق استادي بود. آدينهاي به زيارت او رفتم، و يكي را با خود ببردم كه خاك او به من نمايد. مرا به گورستان حيره بيرون آورد و بردست چپ گشتم، در پايين ديوار باغي خاك او ديدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن خاك بيرون كرده، و چندان برگ شكوفه بر خاك او ريخته بود كه خاك او در زير گل پنهان شده بود. مرا ياد آمد آن حكايت كه به شهر بلخ از وشنيده بودم، گريه بر من افتاد كه در بسيط عالم و ربع مسكون او را هيچ جاي نظيري نميديدم. ايزد (تبارك و تعالي) جاي او درجنان كناد، بمنه و كرمه .

6- شهر زوري در كتاب نزهه الارواح كه در قرن هفتم ه.ق برشته تحرير درآورده است حافظه حكيم را چندان قوي دانسته است كه كتابي را كه هفت بار در اصفهان خوانده بود چندي بعد در نيشابور تقريبا كلمه به كلمه نوشت. شهر زوري تسلط خيام برفقه اللغه تازي و قرائات هفت گانه قرآن را نيز در حد كمال دانسته است.

7- خيام و ديگر منجماني كه در تنظيم تاريخ جلالي مشاركت داشتند تاريخ جلالي را با در نظر گرفتن اينكه بر حسب زيج جديد طول دقيق سال 365 روز و پنج ساعت و 49 دقيقه و 15 ثانيه و 48 رابعه است تنظيم نمودند و مقرر داشتند كبيسهها طوري چهار سال به چهار سال انجام شوند كه ماههاي اين تاريخ نيز شمسي حقيقي باشد... يعني مبدأ هر ماه روزي باشد كه آفتاب در نصف النهار آن روز در درجه برجي باشد از بروج دوازده گانه به شرطي كه نصف النهار پيشتر در آخر برج مقدم باشد. ولي چون مكث آفتاب در بروج مختلف بود... نخواستند كه ايام اوراق در تقويم مختلف باشد. بنابراين هر ماهي در اين تاريخ را بسي روز گرفتند بيتفاوت و پنج روز باقيمانده را به اتفاق پيشنهاد كردند كه در آخر اسفند ماه افزوده شود... نام ماهها همان ماههاي فارسي قديم بود منتها براي تميز دادن آنها از ماههاي قديم به اين ماهها لفظ جلالي را افزودند مانند فروردين ماه جلالي و ارديبهشت ماه و غيره. تقويم امروز ايران حاصل محاسباتي است كه خيام و ديگر منجمان عصر او صورت دادهاند.

8-قزويني در آثار البلاد در بيزاري حكيم از علما و فقهاي قشري و متعصب داستاني از خيام نقل كرده است بدين مضمون كه وي فقيهي را كه هر روز صبح زود پنهاني به نزد او ميآمد و فلسفه ميآموخت ولي بر منبر خيام را كافر و ملحد ميخواند. مدتها تحمل كرد به اميد آنكه از دشنام گويي به حكيم دست بردارد. خيام سرانجام طاقت خود را از دست داد و يك روز صبح پيش از آنكه فقيه براي درس خواندن به نزد او بيايد شاگردان خود را فراخواند و به محض ورود فقيه به منزلش آنها را طلب كرد. بدنبال هياهويي كه در گرفت بسياري از مردم نيشابور در خانه حكيم گرد آمدند و وي داستان فقيه و شيوه منافقانه او را براي مردم بازگو نمود.

9- نجم الدين دابه در توصيف خيام گفته است: (آن بيچاره فلسفي و دهري و طبايعي است كه... سرگشته و گمگشته و...غايت حيرت و ضلالت است.)

10- عطار نيشابوري در مثنوي الهي نامه داستاني از عارفي پاك ضمير و نهان بين آورده كه ميتوانسته انديشه مردگان را بخواند. نهان بين را بر سر گور خيام ميبرند و چون از وي خواسته ميشود كه هنر خويش بنمايد جواب ميگويد: ... كه اين مردي است اندر ناتمامي.

 

بدان درگه چو روی آورده بودست/ مگر دعوی دانش كرده بودست

كنون چون گشت جهل خويش عيانش / عرق ميريزد از تشوير جانش

ميان خجلت و تشوير ماندست/ وزان تحصيل در تقصير ماندست


 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.