هر روز یک داستان کوتاه 23 .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

چهار شنبه 1 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 23 .....

سلام .....

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ،

از بخت بد تو این دیار ! 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

 

 

حکایتی از حضرت مسیح (ع) :

مردی بود بسيار متمكن و پولدار روزی به كارگرانی برای كار

در باغش نياز داشت . بنابراين ، پيشكارش را به ميدان شهر

فرستاد تا كارگرانی را برای كار اجير كند . پيشكار رفت و همهء

كارگران موجود در ميدان شهر را اجير كرد و آورد و آن ها در باغ

مشغول به كار شدند . كارگرانی كه آن روز در ميدان نبودند ،

اين موضوع را شنيدند و آنها نيز آمدند . روز بعد و روزهای بعد نيز

تعدادی ديگر به جمع كارگران اضافه شدند . گر چه ، اين كارگران تازه ،

غروب بود كه رسيدند ، اما مرد ثروتمند آنها را نيز استخدام كرد .

شبانگاه ، هنگامی كه خورشيد فرو نشسته بود ، او همهء كارگران را

گردآورد و به همهء آنها دستمزدی يكسان داد . بديهی ست آنانی كه

از صبح به كار مشغول بودند ، آزرده شدند و گفتند : اين بی انصافی است ...

چه می كنيد ، آقا ؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و

بيش از دو ساعت نيست كه كار كرده اند . بعضی ها هم كه چند دقيقهء

پيش به ما ملحق شدند . آن ها كه اصلاً كاری نكرده اند ..... 

مرد ثروتمند خنديد و گفت : به ديگران كاری نداشته باشيد . آيا آنچه كه ،

به خود شما داده ام كم بوده است ؟ كارگران يكصدا گفتند : نه ، آنچه

كه شما به ما پرداخته ايد ، بيش تر از دستمزد معمولی ما نيز بوده است .

با وجود اين ، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و كاری نكردند ،

همان دستمزدی را بگيرند كه ما گرفته ايم ...

مرد دارا گفت : من به آنها داده ام زيرا بسيار دارم . من اگر چند برابر ،

اين نيز بپردازم ، چيزی از دارایی من كم نميشود . من از دارايی خويش

می بخشم . شما نگران اين موضوع نباشيد . شما بيش از توقع تان

مزد گرفته ايد پس مقايسه نكنيد . من در ازای كارشان نيست كه

به آنها دستمزد می دهم ، بلكه می دهم  چون برای کار آمدند ،

چون برای دادن و بخشيدن ، بسيار دارم .......................

من از سر بی نيازی ست كه می بخشم .....

حضرت مسیح می گوید : بعضی ها برای رسيدن به خدا

سخت می كوشند .

بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند . بعضی ها هم

وقتی كار تمام شده است ، پيدايشان می شود . اما همه

يكسان زير چتر لطف و مرحمت الهی ، قرار می گيرند .

شما نميدانيد كه خدا استحقاق بنده را نمی نگرد ،

بلكه دارایی خويش را می نگرد . او به غنای خود نگاه می كند ،

همین که با نیت خوب حرکت کنیم برای او بس است .

به همین سبب است که از غنای ذات الهی ، جز بهشت نمی شكفد .

بايد هم اينگونه باشد . بهشت ، ظهور بی نيازی و غنای خداوند است .

دوزخ را تنگ نظرها برپا داشته اند . زيرا اينان آنقدر بخيل و حسودند كه

نميتوانند جز خود را مشمول لطف الهی ببينند ..... 

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.