هر روز یک داستان کوتاه 29 .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

سه شنبه 7 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 29 .....

 

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود 

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت 

ازبخت بد تو این دیار .....

ترس از خدا نبود .....!!!  

 

لقمان حکیم پسر را گفت : امروز طعام مخور و روزه دار

و هر چه بر زبان راندى ، بنويس . شبانگاه همهء آنچه را

كه نوشتى ، بر من بخوان ؛ آنگاه روزه‏ات را بگشا و

طعام خور . شبانگاه ، پسر هر چه نوشته بود ، خواند .

دير وقت شد و طعام نتوانست خورد . روز دوم نيز چنين شد

و پسر هيچ طعام نخورد . روز سوم باز هر چه گفته بود ،

نوشت و تا نوشته را بر خواند ، آفتاب روز چهارم طلوع كرد

و او هيچ طعام نخورد . روز چهارم ، هيچ نگفت .....

شب ، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشته‏ها بخواند .

پسر گفت : امروز هيچ نگفته‏ام تا برخوانم .

لقمان گفت : پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و

بدان كه روز قيامت ، آنان كه كم گفته‏اند ،

چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى .....

 

بیاییم یاد بگیریم که بیشتر گوش کنیم .....

بلکم ! بیشتر بیاموزیم .....

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.