شعری از مهرداد اوستا .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

یک شنبه 12 تير 1390
ن :

شعری از مهرداد اوستا .....

سلام .....
 
این شعر و تصنیف رو شاید شما هم خونده باشین
 
ولی یادآوری دوباره اون خالی از لطف نیست .....

 
وفا نكردی و كردم ، خطا نديدی و ديدم
شكستی و نشكستم ، بُريدیی و نبريدم

اگر ز خلق ملامت ، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم ، شنيدم از تو شنيدم

كی ام ، شكوفهء اشكی كه در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم ، به روی شكوه دويدم

مرا نصيب غم آمد ، به شادی همه عالم
چرا كه از همه عالم ، محبت تو گزيدم

چو شمع خنده نكردی ، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردی ، مگر ز موی سپيدم

بجز وفا و عنايت ، نماند در همه عالم
ندامتی كه نبردم ، ملامتی كه نديدم

نبود از تو گريزی چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم ، بدوش ناله كشيدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او ، دويدم و نرسيدم

به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشك نشستم ، گهی چو رنگ پريدم

وفا نكردی و كردم ، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا ديدی ای فروغ اميدم ............؟

 

ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد
به گوش کمتر کسی رسیده .

به دلیل زیبا ، غم انگیز و جالب بودن ، برای شما بازگو می کنم .
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند .
دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ،
پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او
پیشنهاد ازدواج می دهد .
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند ،
به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند
عقیدهء او را در ادامهء ارتباط با نامزدش تغییر دهند .
ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و
قول خود نمی شود .
تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ،
نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ،
در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند .....
مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به
انسانی ساکت و کم حرف می شود .
سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود ،
زن های شاه از ترس فرح ، هر کدام به کشوری می روند و
نامزد اوستا به فرانسه .
در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و
دچار عذاب وجدان می شود .
در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد .....
اوستا نیز در پاسخ نامهء او تنها این شعر را می سراید .....

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.