هر روز یک داستان کوتاه 36 .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

سه شنبه 14 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 36 .....

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود

از بخت بد تو این دیار ،

عاشقی هم مرده بود .....!!!

 

پدر كودک را بلند كرد و در آغوش گرفت . كودک هم

می خواست پدر را بلند كند . وقتی روی زمين آمد

دست های كوچكش را دور پاهای پدر حلقه كرد

تا پدر را بلند كند ولی نتوانست .

با خود گفت : حتماً چند سال بعد مي توانم .

بيست سال بعد پسر توانست پدر را بلند كند ...!

پدر سبک بود ...!

به سبكی يک پلاک و چند تكه استخوان .....!!!

 

از اون شباییه که هیچی نگم بهتره .....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.