هر روز یک داستان کوتاه 6 .....
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

چهار شنبه 12 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 6 .....

سلام .....

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت

و بستری شد . نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش

از درد چشم خود نالید . بیماری زن شدت گرفت و آبله

تمام صورتش را پوشاند . مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش

میرفت و از درد چشم مینالید . موعد عروسی فرا رسید . 

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و

شوهر هم که کور شده بود . مردم میگفتند : چه خوب ،

عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد .

بیست سال بعد از ازدواج ، زن از دنیا رفت ،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود .

همه تعجب کردند .

مرد گفت : من کاری جز "شرط عشق" را به جا نیاوردم .....

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.